جدول جو
جدول جو

معنی مله تج - جستجوی لغت در جدول جو

مله تج
عشقه، انواع پیچک های بدون گل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملک تاج
تصویر ملک تاج
(دخترانه)
ملک (عربی) + بانو (فارسی) شاه بانو
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ عَ دِلْ لاه)
حرملۀ تجیبی، ابن یحیی بن عبداﷲ بن حرمله بن عمران بن قراد زمیلی مصری فقیه و محدّث صاحب امام شافعی، مولد او به سال 166 هجری قمری او راست: کتاب المبسوط و المختصر، و به سال 243 هجری قمری درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ)
متکی و اصل السوس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَلَ)
دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع و 100 تن سکنه دارد و محصول آنجا کتیراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مِ لِ سُ)
دهی از دهستان آب سرده است که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ لَ)
ابن عمران تجیبی، مکنی به ابوحفص مصری. جد حرمله بن یحیی صاحب الشافعی است. از عبدالرحمان بن شماسه روایت دارد و ابن مبارک و ابن وهب از وی. و احمد بن یحیی او را توثیق نموده است. (حسن المحاضره ص 120)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَج ج)
ستیهنده و تمادی کننده. (آنندراج). گستاخ و متعدی و ستمگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهتجاج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَهَْ هََ)
آنچه از کار درماند و بخسبد. (منتهی الارب). آنکه بخسبد و از کار بازماند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَج ج)
بحر مواج. (آنندراج). دریای مواج که امواج آن درهم و آمیخته شده باشند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به التجاج شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آلت بازی. ج، ملاهی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملهی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هاج ج)
مختلط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یقال: رأیت امر فلان ملهاجاً، ای مختلط. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ وَ)
آن گوشت که نیک پخته نبود. (مهذب الاسماء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نااستوار: حدیث ملهوج و رأی ملهوج. (از اقرب الموارد). مبتذل (مثل، شعر، کلام) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَلْ)
نام ماهیی که بطور افسانه تصور کرده بودند زمین بر پشت آن قرار گرفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دله رج
تصویر دله رج
فرد خارج از صف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتج
تصویر ملتج
توفانی کوهه دار
فرهنگ لغت هوشیار
طفل تازه به راه افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف بالا رونده از درختان جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک درخت، فرق سر
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی محلی، با غرور گردن کشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آدمی که در گفتار کند است و از ادای سخن رسا ناتوان است
فرهنگ گویش مازندرانی
ردیف میانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه دل، آرزوی دل
فرهنگ گویش مازندرانی
جانب دار، جلودار، طلایه
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ مخصوص تله ی پرندگان که از دم اسب بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
ناز نازی، فردی که در مقابل بیماری های آسیب پذیر باشد
فرهنگ گویش مازندرانی